سلام علیکم و رحمه الله
با نام الله؛ او که خرد داد تا هدایت گردیم و اراده داد تا هادی گردیم. او که اسلامی داد تا مسلمان گردیم و پیامبری داد تا در راهش شهید گردیم. به نام خدایی که مبدا است برای همه چیز و مقصدی است برای رزمندگان.
جواد جان! در حالی که حدود سه هفته است که نامه ای بین ما رد و بدل نشده است، سخنم را چگونه آغاز کنم. انگار عقده ای گلویم را می فشارد که تنها، لبخند الهی رزمندگان، می تواند آن را برطرف سازد. قوت راه رفتن ندارم ولی اراده خالصانه اینان به راهم می اندازد. جواد عزیز! بگذار از چیزی بگویم که هنوز بر کسی نگفته ام؛ از درد دلی عمیق و در همان حال پنهان. از انسانی که چیزی را گم کرده است و به دنبال گم کرده می گردد ولی نمی داند آن کجاست. اجازه بده از عشق برایت بنویسم. در محیطی زندگی می کنم که همه عاشقند و در پی معشوق. من نیز می خواهم عاشق باشم ولی رابطه اینان رابطه ای است که بنیان آن را خداوند گذاشته است. جواد عزیز! سخن راندن از مطلبی که خود اطلاعی از آن ندارم گناه است و جزای گناه، آتش. خلاصه، بهتر دیدم سخن یکی از رزمندگان را در این مورد بنویسم: «هر گونه عشقی نابود شدنی است به جز عشق به الله زیرا همه چیز و همه کس فانی است و فقط اوست که ابدی می باشد.»
گریه های بعد از نماز و سجده های شکر طولانی رزمندگان همراه با مکالمه با معبود، انسان را شیفته می سازد و باعث تحول روحی در انسان می گردد. بیخود نیست که امام عزیزمان جبهه را دانشگاه خودسازی و انسان سازی نامید. به امید آن که ما نیز لایق خودسازی در این محیط باشیم.
بگذریم نهایت تشکر خود را از ارسال کتاب و نامه پر مهر و صفایت ابراز کرده، برای این که بیش تر از این ها به یادم باشی قطعه عکسی برایت ارسال می کنم. مطلب دیگر راجع به بازدیدت از پایگاه می باشد که من هنوز چشم به راهت هستم. در ضمن امیدوارم حال جسمانی والدین عزیزت خوب و سفر شما به مشهد مقدس خوش گذشته و ان شاءالله مورد قبول درگاه ایزدی قرار گرفته باشد.
خداوندا! نیات ما را خالص بگردان.
دوست شما محمد شاهینی