نامه اي به برادر عزيزتر از جانم حسين علوي (حفظه الله تعالي)
سلام بر تو اي برادرم، نور دو ديده ام، عزيزتر از همه عزيزانم
حسين جان! من بر خود لازم ديدم كه نامه اي و يا بهتر بگويم رساله اي و دستور العملي برايت بنويسم. معمولاً نامه را از حيث دوري راه مي نويسند ولي من هم از حيث دوري راه و هم از حيث فراق و جدايي دو دنيا از هم مي نويسم. چون بعد از شهادتم تو بر من ديگر دسترسي نخواهي داشت. حالا بگذريم از اين كه به چه ميزاني من با تو و ديگران ارتباط خواهم داشت چون به مصداق آيه «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا...»، سوره بقره، ما شهدا زنده ايم و نزد خدايمان روزي مي بينيم.
حسين جان، من از تو شرمنده ام كه نتوانستم برادر خوبي برايت باشم و تو را همواره راهنمایي كنم و امر به معروف و نهي از منكر نمايم، لذا اين دستورالعمل را برايت به يادگار مي گذارم. اميدوارم به همه آن ها به خوبي عمل نمايي تا روح مرا شاد نمایي و من هميشه خوشحال و مسرور باشم.
حسين عزيزم، اول از هر چيز بعد از اطاعت از خداوند متعال از آبا و آقاجان اطاعت كن و به حرف آن ها گوش كن و آن ها را مبادا اذيت كني و يا به حرف آن ها گوش نكني و سعي كن هميشه از تو راضي باشند، با اين كه از من راضي نبودند من خيلي اذيتشان مي كردم.
بعداً حسين جان سعي كن از همين دوران كودكي نماز بخواني و روزه هاي ماه مبارك رمضان را لااقل تا بعدازظهر بگيري تا عادت كني. سعي كن از همين حالا با قرآن آشنا بشوي و در جلسات قرآن و نهج البلاغه و نمازهاي جماعت و جمعه و منبرها شركت كني و سوره هاي قرآن را حفظ كني و يا لااقل نام هاي آن ها را ياد بگيري. حسين جان، سعي كن تمام مواردي كه براي هر مسلماني واجب است ياد بگيري و حتماً درست را خوب بخواني و هميشه شاگرد اول و دوم باشي.
حسين عزيزم، در انتخاب دوست نظر آبا و آقا جان را هم حتماً به دست بياور و با اشخاص صالح و كساني كه خانواده اش را آباجان و آقا جان مي شناسند دوست بشو. هميشه با بهتر از خودت بنشين. حسين جان سعي كن پسر خوبي باشي و چون بعد از من پسر خانواده تويي از خواهرانت و از آبا جان و آقا جان خوب محافظت بنما و تحت نظر داشته باش.
حسين جان اين ها را كه برايت نوشته ام مقيد به همين زمان يعني دو يا سه سال اول شهادتم نيست و من را و البته قبل از من امامم حسين عليهالسلام را هيچ گاه از ياد مبر و اميدوارم كه وقتي به قول خودت آقاي دكتر متخصص قلب شدي هم همواره ما را در نظر داشته باشي و بگویي كه من هم برادري به نام يوسف داشتم كه در راه خدا تقديم به ذات حق نموديم.
حسين جان، از خودت كه بگذريم من عاشق نام تو هستم. نامت چيست؟ حسين! اميدوارم كه وقتي بزرگ شدي، خودت هم حسين شوي و در فاميل و در محله، مظهر تقوا و اخلاق باشي. ان شاءالله حسين جان باز مي گويم من از تو و خانواده ام شرمنده ام. شرمنده ام از تو به خاطر اين كه برادر خوبي نبودم و شرمنده ام از خانواده ام به خاطر اين كه فرزند خوبي نبودم. حسين جان برايت دوستي معرفي مي كنم با اين كه از تو خيلي بزرگ تر است ولي مي تواند جاي برادري من و تو را بدهد و او برادر علي سفيدگرزاده است. در كارهايت با او مشورت كن و كارهایي كه مي گويد و معقول است بعد از تأييد پدر و مادر انجام بده. حتما، به او، تو را سفارش خواهم نمود. حسين جان سعي كن در دعاهاي كميل، توسل، ندبه و ... شركت كني و برايم حمد و سوره بخواني و قرآن بخواني و روح مرا بدين وسيله شاد نمايي.
سخني با خواهرانم، خواهران عزيزم سهيلا جان و ليلا جان، از اين كه شماها را زياده از حد اذيت مي كردم عذر مي خواهم و اميدوارم كه حلالم كنيد. شماها را خيلي دوست دارم و از اين كه نتوانستم آرزوهايتان را برآورده نمايم شرمنده ام.
خواهرانم، عزيزانم، اميدوارم به توصيه هايي كه به شما مي كردم بعد از شهادتم عمل نمائيد. حجاب را كه ميزان وقار و مقام و شخصيت شماست هميشه و در همه حال حفظ نمائيد. حتي وقتي كه بر سر قبرم مي آئيد و مي گرييد مبادا نامحرم صورت شما را ببيند و يا صداي شما را بشنود. هنگام بيرون رفتن مبادا از عطر و ... استفاده نمائيد كه خداي ناكرده مورد عذاب و لعن واقع مي شويد. تمام نوارهاي موسيقي و مبتذل را شكسته و از بين ببريد و به تهذيب و تزكيه نفس بپردازيد و صفاتي كه شايسته يك زن مسلمان است را در خود ايجاد نمائيد. شهادت من موقعيت و زمينه خوبي براي اصلاح شماها ايجاد كرده مبادا غفلت كنيد. اصلاً با ديگران كار نداشته باشيد كه فلاني هم حزب اللهي است مثلاً، اصلاً عفت ندارد، چنين است و چنان ... يا آناني كه چادر سياه مي كنند خودشان اصلاً آدم هاي خوبي نيستند، رياكارند و ... نه شما فقط با خودتان باشيد. به قلب خود رجوع كنيد، عيب هايتان را روي كاغذ بنويسيد و هر روز عصر گناهايتان و محاسبه نمائيد و در پي اصلاح آن باشيد تا به سعادت دنيوي و اخروي برسيد ان شاءالله.
متأسفانه ماها اين روزها را تصور نمي كرديم والا از هم خوب استفاده مي كرديم و از نعمت برادري و خواهري بيشتر بهره مند مي شديم و با هم بيش تر راز و نياز مي كرديم و درددل مي كرديم و مشكلاتمان را به هم بازگو مي كرديم و بيشتر صميمي بوديم، ولي متأسفانه شماها از من نوعي خوف و ترس داشتيد و احياناً خجالت مي كشيديد و من از اين امر كه چرا بعضي از مسائل خود را با برادر بزرگ خود در ميان نمي گذاريد تا آن ها را حل نمايم و از بين ببرم رنج مي بردم. اميدوارم حالا كه من در ميان شماها نيستم و مشكلاتتان را حل نمايم، آقا جان و يا خودتان حل نمائيد و از بين ببريد.
در آخر از شماها مخصوصاً از ليلا جان مي خواهم كه با اهل خانواده مخصوصاً با آبا و آقا جان خوب باشيد و احترام زياد به ايشان بكنيد و هر چه مي گوئيد بدون مِنُ و مِنُ انجام بدهيد و رضايت آن ها را جلب نمائيد، تا لااقل از اين بابت در غم و غصه و رنج و عذاب نباشند.
و در آخر از همه شماها از سهيلا جان و ليلا جان و حسين جان حلاليت مي خواهم. اميدوارم كه خوشبخت و سعادتمند شويد.
برادر شماها يوسف علوي
1365/12/17