زهره سادات مهدوي
نام پدر : تاج الدين
دانشگاه : دانشگاه اصفهان
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : ادبيات عرب
مكان تولد : اصفهان (اصفهان)
تاريخ تولد : 1339/06/09
تاريخ شهادت : 1365/10/23
مكان شهادت : اصفهان
عمليات : بمباران هوايي
خاطرات خواهر شهید زهره سادات مهدوی
راوي : خواهر شهيد

* خواهرم 13 سال از من بزرگتر بود. لذا دوران کودکی ایشان را به خاطر ندارم. متولد سال 1339 بود. و در سال 1357 در رشته ی علوم تجربی دیپلم گرفت ورشته ی مامایی قبول شد. اما به علت اینکه باید بی حجاب برای مصاحبه می رفت، قبول نکرد وبعد از انقلاب سال 1365 تغییر رشته داد. از رشته ی علوم تجربی به علوم انسانی رفت ودر رشته ی ادبیات عرب دانشگاه اصفهان قبول شد.

* خاطره ای از دوران کودکی شهید به یاد ندارم. فقط در زمان انقلاب پنج شش سال بودم. یادم هست در دوران کودکی ام به همراه ایشان در راهپیمایی ها شرکت می کردیم. ضبطی برمی داشت وشعارهای را روی نوار کاست ضبط می کرد ودر فعالیت های انقلاب شرکت داشت. ولی قبل از آن را به یاد ندارم.

* بیشتر به کتابهای مذهبی علاقه داشت. اینها از نسل انقلاب بودند و دوران جوانی شان(17-18سالگی اش) مصادف با سال 57 و58 شده بود. آن زمان کتابهای آقای مطهری و تفسیر را خیلی دوست داشت. وبه همین علت هم تغییر رشته داده و در ادبیات عرب مشغول به تحصیل شد. کتاب های هنری خیلی به یاد ندارم که می خواند یا نه، اما به کارهای هنری از جمله خیاطی وگلدوزی علاقه ی زیادی داشت وکارهای بسیار قشنگی با هنرش انجام می داد. اما اینکه کتابی در این زمینه بخواند به خاطر ندارم.

* به هرحال به علت جوّ مذهبی که داشت، یک حالتی داشت که می توانست با صحبت طرف مقابلش را جذب خودش بکند.از کسانی که از مذهب روی گردان بودند وخیلی از کسانی را سراغ داشتیم که به خاطر حرف او نمازخوان شده بودند. ویا تغییری در رفتارشان ایجاد شده بود. بیشتر جاذبه ایجاد می کرد تا دافعه. وبرخورد شدیدی نمی کرد. وبیشتر با جاذبه سعی می کرد طرف مقابل را جذب خود کند وروی آن شخص تأثیر بگذارد.

* کلا باهمه خیلی گرم بود وافراد فامیل هم، همه تیپ مذهبی بودند وخیلی علاقه مند به ارتباط با فامیل بود. وطبیعتا با آنهایی که جنبه ی مذهبی بیشتری داشتند، بیشتر دوست داشت با چنین افرادی نشست وبرخاست داشته باشد.

* در برابر مشکلات صبر زیادی داشت وبه خدا توکل می کرد.

* کارهای هنری که انجام می داد؛ درگیردرس هم شده بود. وآن موقع کسی کلاس زبان نمی رفت، با آنکه 30 سال پیش مؤسسات زبان آموزی زیادی وجود نداشت، آنقدر علاقه مند بود که وقتی فهمید هلال احمر کلاس زبان گذاشته؛ به کلاس زبان رفت. وقبل از قبولی اش در دانشگاه، یکی دو سال به کلاس زبان می رفت واینگونه اوقات فراغت خود را پر می کرد. وبا اینکه حدود هفت هشت سال به خاطر ازدواج وبچه دارشدنش بین دیپلم ودانشگاهش فاصله افتاده بود ولی بازهم به دنبال درس وکلاس زبان واینها بود.

* علاقه مند کردن دیگران به انقلاب وشرکت در کلاس های خانم قاضی که در مسجد شیخ بهایی واقع در خیابان شیخ بهایی تشکیل می شد. کلاس های اخلاق خانم مجتهده امین را هم شرکت می کرد ویا اگر کسی مستحق بود ونیاز به جهاز و... داشت، برای آنها جهاز تهیه می کرد. ویا گلدوزی ها یشان را انجام می داد وخیلی به فکر دیگران بود. در دانشگاه نیز با توجه به اینکه متأهل بود ودو فرزند داشت، دیگر فرصت انجام فعالیت های جنبی ویا گرفتن وانجام مسئولیتی در دانشگاه را نداشت.

* در مورد بچه هایش آرزوهای خیلی خوبی داشت و بزرگترین آرزویش شهادت بود. وجالب این است که این موضوع را در وصیت نامه اش هم نوشته است. وحتی هرگاه سر مزار شهیدان وبستگان وفامیل در تکیه ی شهدا می رفتیم، بارها به زبان می آورد که می خواهم در تکیه ی شهدا خاک بشوم. واما در زمینه ی کارهای دنیایی؛ بیشتر برای بچه هایش آرزو داشت. خیلی دلش می خواست که بچه هایش مذهبی وخوب بار بیایند. واما از طرفی هم روزهای آخر گفته بود که دلم می خواهد با بچه هایم شهید بشوم.

* چون از اول خانواده ای مذهبی داشتیم، این طور نبود که مثلا با انقلاب یکباره تغییر وتحول خاصی درما ایجاد شود واز همان اول این پایه های مذهبی بنایش ریخته شده بود. وانقلاب فقط این مسئله را تشدید می کرد.

* شب 23 دی ماه سال 1365، خواهرم با بچه هایش به علت شیفت بودن همسرش در همان شب به خانه ی ما(خانه پدرم، من آن موقع هنوز در خانه ی پدرم بودم) آمدند. وهمان شب 2الی 3 بار بمباران شد. که حدود ساعت 12 شب بود که خانه ی ما هم بمباران شد و خواهرم به همراه مادرم، برادرم و2 فرزندش شهید شدند.

* فعالیت های پشت جبهه وکمک به جبهه وجمع آوری وسایلی که برای جبهه لازم بود را تهیه می کرد.

* من در آن موقع 5 الی 6 ساله بودم وبا هم به تظاهرات می رفتیم. وضبط ونوار کاستی برمی داشتیم وصداهای مردم را ضبط می کردیم. در راهپیمایی ها شرکت می کردیم. بعد از انقلاب هم که در رابطه با پشت جبهه وجمع آوری کمک به جبهه فعالیت می کردیم. مثلا روزی اعلام کرده بودند که وسیله برای جبهه می خواهیم و او نیز چیزهایی که نیاز داشتند مثل مواد غذایی، ملحفه وچیزهایی را که گفته بودند جمع آوری می کرد. ویا مثلا شال گردن می بافت. من آن زمان در مقطع راهنمایی بودم. خواهرم کاموا می آورد وبین همه ی بچه ها پخش می کرد تا شال گردن را ببافند وبیاورند وتحویل دهند. کارهایی از این قبیل انجام می داد.

* کلا روابط عاطفی خیلی خوبی داشت. برخورد خیلی مناسب، شوخ طبعی، خوش مشربی ووقتی با همه اینگونه رفتار می کرد، معلوم است که دیگر با پدر ومادر هم روابط خوبی داشت. اختلاف سنی اش با مادرم کم بود. حدود 12 سال اختلاف سنی داشت. هر کس این 2 را با هم می دید؛ احساس نمی کرد که مادر ودختر هستند وفکر می کرد که با یکدیگرخواهرند. روابط خیلی نزدیک وصمیمانه ای با هم داشتند. با توجه به اینکه اختلاف سنی کمی هم با یکدیگر داشتند. فرزند اول خانواده بود.

* رفتار خیلی مناسب وخوبی با من داشت. همانطور که رفتار مناسبی باهمه داشتند. مثلا من ابتدایی بودم که برایم جایزه می خرید وبه مدرسه می آمد با آنکه آن موقع خیلی رسم نبود که برای بچه ها جایزه بخرند. یا اینکه مرا برد واسمم را در آمادگی نوشت. با آنکه 30 سال پیش کمتر کسی بچه اش را به آمادگی می فرستاد. اما با تحقیقاتی که کرده بود می گفت آمادگی برای بچه ها است واسم من را در آمادگی نوشت. ابتدایی هم که بودم برایم جایزه های خیلی قشنگی می خرید وبه مدرسه می داد تا به من بدهند. یا برایم معلوم می کرد که مثلا اگر 20 تا بیست بیاوری برایت فلان جایزه را می خرم. خیلی روابط عاطفی وصمیمانه ای با من داشت.

* بیشتر مهربانی ها ومحبت هایش وبه فکر همه بودنش در خاطرم هست. مثلا کسی می آمد ومی گفت من فلان پارچه را دارم. خواهرم هم می گفت: پارچه ات را بیاور من برایت می دوزم. ویا هرکس مشکلی داشت با او صحبت می کرد ومشکلش را به او می گفت. او هم سعی می کرد مشکل را حل کند ویا پادر میانی بکند ویا آنها را باهم آشتی دهد. چنین روحیاتی داشت.

* توصیه هایش به من بیشتر در جنبه های مذهبی بود. مثلا امر به معروف ونهی از منکر؛ البته با روی خوش . خداوند هم قدرت خاصی به او داده بود که وقتی صحبت می کرد، طرف مقابل مجاب می شد. وبه نظر من این یک نعمت خدادادی است. چون هستند افرادی که ممکن است علمی داشته باشند وصحبتی بکنند، اما آن قدرت تأثیر وقدرت بیان را ندارند. ولی خواهرم وقتی صحبت می کرد بیانش مؤثر بود. وبه نظر من این قدرت خدادادی به خاطر اخلاص آن بنده است. واینکه آن بنده خودش عمل می کند واخلاص هم در عملش دارد وخداوند نیز تأثیر آن را در صحبتش قرار می دهد.

* عاطفی بودن و با محبت بودن او بود. همانطور که می گویند انسان محبت را فراموش نمی کند و همه این احساس را اکنون هم دارند. مثلا خانواده ی شهیدی که در فامیل داشتیم، خواهرم برای بچه های آن خانواده کتاب قصه می خرید ومی برد واین مسئله چیزی نیست که آن شخص بخواهد از یاد ببرد.

* مسئله ی آرزوی شهادت داشتن او، برای ما مسئله ی خیلی عجیبی بود که اتفاق هم افتاد. ومدتی قبل از این بمباران، شبی در خواب پیامبر (ص) را دیده بود. وهنگامی که برای دست وروبوسی با پیامبر رفته بود، در خواب احساس کرده بود که ایشان نامحرم اند وپیامبر(ص) هم فرموده بودند که من با شما محرم هستم ومن سید هستم. پس خواهرم رفته بود وبا ایشان مصاحفه کرده بود وپیامبر(ص) به او فرموده بودند بیایید تا جایتان را در بهشت نشانتان بدهم. وسپس جای بهشتی او را نشان داده بودند. چند وقت پیش، خودم حدیثی را می خواندم که شهدا؛ قبل از شهادتشان جایی را که بعدا قرار است به آنجا بروند را به آنها نشان می دهند. و این خواب خیلی عجیبی بود ودر آخر هم به آرزوی شهادتش رسید.

* خواهرم یک دختر 7 ساله به نام بنفشه ویک دختر 6 ماهه به نام بهشته داشت. وخیلی روی بنفشه از لحاظ اعتقادی کار کرده بود. مثلا در سن 3 سالگی خیلی از آیات قرآن را حفظ بود. ودر همان سه چهار سالگی سواد خواندن و نوشتن داشت. استعداد فوق العاده ای داشت وخواهرم در زمینه های مذهبی با او کار کرده بود که قرآن را حفظ بکند و مسائل مذهبی را یاد بگیرد.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.