شهيد عبدالحميد مقدسي در سال 1345 در شهرستان جهرم در خانواده اي مذهبي و مومن متولد شد. او هفتمين فرزند خانواده بود پدر و مادر اين شهيد هر دو بچه هاي روحاني بودند و بالطبع خود شهيد هم نوه دو روحاني بزرگ جهرم بود. در کودکي در دامان مادري بزرگ شد که براي شيردادن فرزندانش وضو مي گرفت و تمام اصول تربيت ديني را درمورد فرزندانش رعايت ميکرد. شهيد درسن خيلي کمي بود که نماز را در کنار پدر و مادرش آموخت و به همراه آنها راهي مسجد شد. پدربزرگ هاي اين شهيد عزيز به دليل اينکه روحاني بوده اند هميشه به عنوان امام جماعت مسجد بودند و درروشنگري وتربيت نوه خود نهايت سعي و تلاش را مي کردند. در سن خيلي کوچک بود که با ائمه اطهار آشنا شد و در مراسم محرم و عزاداري ائمه در مسجد شرکت مي کرد و به عزاداران آب و شربت مي داد و هميشه پاي منبر و پاي صحبت پدر بزرگ هاي خود مي نشست و درسن 6 سالگي راهي مدرسه شد. و در آنجا بود که از لحاظ درسي نيز استعداد خود را نشان داد و جزء شاگردان موفق مدرسه شد. به طوريکه اولياء مدرسه او را مورد تشويق قرار مي دادند و جوايزي به او اهداء مي کردند در دوران ابتدايي که بود در امامزاده محمد حاج حسين آقا آيت اللهي که از روحانيون بزرگ و برجسته بود کلام تفسير قرآن و حديث داشت وشهيد دراين کلاسها شرکت مي کرد و دوست داشت احاديث و روايات وسوره هاي کوچک قرآن را از حفظ هر بار مورد تشويق حاج آقا آيت الهي قرارمي گرفت .تا اينکه زمزمه انقلاب در سال 1356 شنيده شد وشهيد در آن زمان سال 11 سال بيشتر سن نداشت اطلاعيه ها و اعلاميه هاي امام خميني راکه پدرو برادرانش تهيه کرده بودند برمي داشت وبين مردم توزيع مي کرد و چون سن کمي داشت کسي به او شک نمي کرد. در تکثير اعلاميه ونوارهاي سخنراني امام هم کمک مي کرد در آن زمان برگه هايي تهيه شده بود که بر روي آن آيات قرآن و نماز نوشته شده بود و شهيد آنها را مي فروخت و به همراه اين برگه ها اطلاعيه ها و اعلاميه هاي حضرت امام را هم توزيع مي کرد تا اينکه در سال 1357 انقلاب به پيروزي رسيد. فاصله بين سال هاي 59-57 سال هاي اوج فعاليت گروهک هاي ضد انقلاب در جهرم بودکه سعي مي کردند جوانان را به سوي خودشان بکشانند که شهيد تحت رو شنگري هاي پدر وبرادرانش به طرح هيچ يک ازاين گروه ها کشيده نمي شد درسال 1359 وقتي که جنگ آغاز شد .عبدالحمید که جواني فعال وپر شور بود تصميم گرفت به جبهه برود در کلاس دوم راهنمايي درس بخواند و براي آمادگي نظامي در يسيج ثبت نام کرد و پيس از طي اين دوره آموزشي راهي جبهه شد. البته به همراه برادرانش وبعد از مدتي که در جبهه ماند به مرخصي آمد ودروس خود را ادامه داد در دوره دبيرستان بود که چندين بار بازهم به جبهه اعزام شد. جبهه هاي اهواز و فاو اما بعد از مرخصي بلافاصله به شهر مي آمد و درس خود را ادامه ميداد چون به درس بسيار علاقه داشت بعد از اينکه ديپلم خود راگرفت، در رشته ملواني نيروي دريايي ثبت نام کرد اما به امتحان آن نرسيد و در کنکور و دانشگاه ثبت نام کرد و در رشته الهيات دانشگاه امام صادق پذيرفته شد. اما چون به رشته هاي مهندسي علاقه مند بود از دانشگاه امام صادق انصراف داد وسال بعد در دانشگاه تهران در رشته شيمي پذيرفته شد. در طي سال اول دانشگاه به جبهه ميرفت و مي آمد ودر امتحانات پايان ترم شرکت ميکرد در تابستان هم که تعطيلي دانشگاه بود بازهم به جبهه رفت اما در سال دوم بود ديگر نمي توانست در دانشگاه بماند و ازهمان روز آغاز دانشگاه از طريق دانشگاه به جبهه اعزام شد. شهيد در اکثر اعزام هايش خانواده را در جريان قرار نمي داد وقتي که با خوابگاهش تماس مي گرفتند و با او کار داشتند خبر دار مي شدند که به جبهه رفته است. وقتي که از جبهه به مرخصي مي آمد، اکثراً در بسيج و پايگاه مقاومت ودر سپاه کار مي کرد. شهيد در چندين عمليات مهم از ابتدايي که به جبهه مي رفت شرکت داشته از جمله شکست حصر آبادان فتح خرمشهر وعمليات فاو .عبدالحمید وقتي که به جبهه مي رفت. دوستانش را در جريان مي گذاشت و از آنها خداحافظي مي کرد و دوستان شهيد مي گويند: عبدالحمید هميشه مي گفته است که دعا کنيد شهيد شوم ولي اسير نشوم چون طاقت اسارت را ندارم، نمي توانم تحمل کنم که نيروهاي عراقي به امام و مردم ايران توهين کنند. پس دعا کنيد که خداوند شهادت را نصيبم کند .شهيد در اوقات فراغت کتاب هاي ديني را مطالعه مي کرد دربيشتر کتاب هاي ادعيه و دعاها را دوست داشت. از کساني بود که نماز شب مي خواند و انس والفت عجيبي با قرآن داشت .هميشه درپايان نمازهايش دعا مي کرد که خداوند او را مورد رحمت خودش قرار دهد و به درجه شهادت برساند. در تاريخ 1365/11/07 در آخرين باري که به جبهه اعزام شد در عمليات کربلاي 5 درمنطقه شلمچه به شهادت رسيد و مفقود شد. و پس از 11 سال پيکر پاکش را به جهرم آوردند و در جوار ديگر ياران شهيدش به خاک سپردند .در زمان مفقوديت يک بار به خواب مادرش آمده بود و به مادر گفته بود که اگر صد بار هم زنده شوم باز هم جانم را در راه اسلام و قرآن فدا خواهم کرد..
06 ارديبهشت 1403 / 16 شوال 1445 / 2024-Apr-25