« زندگينامه شهيد بيژن داستار»
بيژن داستار شهيدي از روستاي توت نده است. وي در زمستان سال 1346 هجري شمسي در خانواده اي تهيدست مذهبي پابه عرصة حيات گذاشت. با تولد بيژن نور اميد در دل پدر و مادر مهربانش تابيدن گرفت. آري بيژن در خانواده اي به دنيا آمد كه فقر و نداري در جاي جاي آن سايه گسترده بود. به دامان رنج آمد و در بسترسختي بزرگ شد. از آنجایي كه پدر و مادر در اين دنياي بزرگ فقط دل به خدا بسته بودند، بيژن را آنطور كه خدا مي خواست پرورش دادند. مهربان و صادق و پاك و خدايي. در دامن مادر و نور ديده پدر، اميد برادر و خواهر. وي در سن 6 سالگي پا به دبستان گذاشت، تا الفباي زندگي را بياموزد و فردايي روشن را از پشت نيمكت هاي كلاس آغاز نمايد، تا در آينده دستگير پدر و مادر شود. برجستگي او در تحصيل و شايستگي اش براي زندگي از همان سال هاي نخست تحصيل چشم ها را خيره مي كرد. در اخلاق و ادب و فروتني و نوع دوستي زبانزد همة مردم بود. در دل همه جاي داشت. بعد از پنج سال كارنامة درخشان تحصيلي را از دبستان زادگاه خود دريافت داشت. و راهي يكي از مدارس راهنمايي سي سخت گرديد. دورة سه ساله راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذلشت و مورد نظر همة اولياء و مربيان بود. تحصيلات متوسطة خود را همچون گذشته با شايستگي كامل در ياسوج به پايان رساند و موفق به اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي از دبيرستان شهيد مطهري گرديد. اما گويي گمشده اي جاودانه داشت و روح بزرگش به تعلقات پست دنيوي وابسته نبود و به آن اعتنايي نداشت. هيچ چيز او را قانع نمي كرد بجز ايمان و اعتقاد پولاديني كه به مكتب داشت. بالاخره در حاليكه در رشتة رياضي فيزيك تربيت معلم شيراز برگزيده شده بود راهي دانشگاه مقدس جبهه گرديد و به آنجايي رفت كه سال ها در آرزويش بي تاب بود و براي رسيدن به خيل سپاهيان اسلام سر از پا نمي شناخت و از طرف بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان ياسوج به جبهه هاي جنگ اعزام شد. اولين بار به جبهه هاي جنوب قدم گذاشت و مسئوليت پرسنلي گردان شهيد بروجردي را پذيرفت. در دومين مرحله، به غرب كشور شتافت تا در آنجا هم خدمتگزار انقلاب و امام باشد. افزون بر يك سال از عمر خود را در آنجا سپري نمود و فرماندهي گروهان كوثر در مهاباد را بر عهده داشت. همزمان بيژن همواره از شايستگي، انسانيت، اخلاق و رفتار اسلامي، نجابت، شرافت و بزرگواري او تعريف مي كردند. او بيش از 28 ماه را در ميدان هاي نبرد سپري كرد و در سنگرهاي مختلف هيچگاه به دشمن پشت نكرد و مردانه جنگيد. سر انجام بيژن عزيز از ناحية پهلوي راست مورد اصابت گلولة دشمنان اسلام قرار گرفت و در سن 24 سالگي، در بيست و سوم مهرماه شصت و هشت به كوي جاودانة دوست شتافت پيكر آغشته به خونش در ميان خيل دوستداران آن عزيز تشيع شد. پدري رنجور و مادري دلشكسته را در عزاي هميشگي خود نشاند و خدا چنين خواست كه جواني پاك و متين، دانشجويي پر افتخار، فرزندي شايسته و انساني شريف با پيكري خونين به آسمان ها و به نور و به خدا بپيوندند امروز خانوادة آن عزيز از فخر سر به آسمان مي سايند كه جگر گوشة خود را از دست داده اند ولي اسلام پايدار است. خانوادة شهدا افتخار بزرگي را در تاريخ ثبت نمودند كه همواره جاودان است. قدر شهدا را مي دانند. و ارزشهاي مقدس اسلام و آرمان هاي بلند امام راحل (ره) را پاس مي دارند، زيرا به فرمودة امام شهيدان: «ما ارزش هايمان را با خون هزاران بسيجي به دست آورده ايم، اين ارزش هاي نبايد خدشه دار شوند.»
خانوادة شهيد بيژن داستار
پدر شهيد داستار هستم و شهيد بيژن داستار به علت علاقمندي به دين و مذهب و روحيه بالاي ولايت پذيري و اخلاقيات انساني و نمونه عالي بودن يك انسان در ايشان و تغيير حالات و رفتار و سكنات خاص ايشان براي من كه پدرش بودم قابل وضوح و روشني بود كه ايشان حتما شهيد خواهد شد. و هيچ شهبه اي هم در آن وجود نداشت چرا كه انسانهاي داراي روحيه بزرگ را بايد از حالات و حركات و رفتار شان شناخت.
براستي راهي كه شهيدان رفتند بوي گل مي دهد بدون تعاريف عرض مي كنم كه بوي گل فقط از طريق شهيدان استشمام خواهد شد و لا غير. يكبار از فرزند شهيدم سئوال كردم كه فرزندم برنامة كاريت چيست؟ براي آيند چه پيشنهادي و فكري داري؟ و از اين سئوالات
ايشان در جواب گفت:يك آرزو از خداوند دارم و آن اينكه بمن فرصت ادامه تحصيل و پيشرفت بدهد تا همه اقوام و افراد روستا را كه در اين جامعه حضور دارند و من مي شناسم و همچنين برادران و خواهران خود را رشد فرهنگي بدهم و به كمالات انسانيه و طريق ادب و نزاكت برسانم و شما پدر و مادرم را هم خدمت كنم. و هميشه دست به سينه و فرمانبردار باشم.
15 آبان 1403 / 3 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-05