و در باز گشتن بود که آوای گرگ ها رعشه بر اندام گوسفندان افکند و صدای گوسفندان به سوی آسمان و زوزه گرگان را پایانی نبود. خاطره آزاد چرا کردن، بی منت روزی طبیعت را خوردن و بر پاکی دشت و صحرا رقصیدن و اشکی خونبار بر چانه ها جاری! یاد پاسدار شب و او را از میان راندن و آن غفلت و این ذلت و پیری در میان جمع، شمع محفل یاران، به تعدادی از همرزمان سرود فتح می آموخت.
مگر دیدی که مظلومی ز پا افتد و یار دیگری بر دوش پرچمدار او اید
و کم کم نغمه او را در و دیوارهای دشت با او هم نوا گشتند
و بر گوش سگ چوپان ز روی دشت ها بگذشت
و در خاموشی صحرا در آن تاریکی و ظلمت
دو خط سرخ بر دیواره صحرا یکی رویاند سنبل را
و آن دیگر فنا گرداند آن آوای گرگان را
02 خرداد 1403 / 14 ذيالقعده 1445 / 2024-May-22