*خدایا! آنگاه که می بینم بندگان صالح و شایسته ات چگونه به سوی تو پرواز می کنند و قلب های سلیم به سوی تو اوج می گیرند احساس حقارت می کنم و عرق شرم بر جبینم جاری می شود. آنگاه که وحشت و تنهایی پس از مرگ را و هم قرین شدن با عمل خویش را به خاطر می آورم سخت به اضطراب می افتم که ای چه چیز تو را مشغول ساخته است؟! چاره ای نمی یابم جز اینکه سر به آستانت نهنم و بر خاک ذلت نشینم و عاجزانه به تو التماس کنم... من راه دیگری ندارم چرا که درگاهی معزی قرینی فریادرسی غیر از تو نیست. خدا! اگر به در خانه ات آمدم تو دستم را گرفتی و اگر صدایت کردم تو الهام نمودی و آنگاه که قابل این عنایت نبودم شیطان مرا به آتشت می خواند. خدایا! این بنده ذلیلت را حقیقتا توانی نیست، اگر تو عنایت کنی خاک مذلت به روی و سر بر بارگاه کبریایی ات نهد و بنده باشد و اگر رهایم کنی، شقاوت و جهنم و خسران و سخط عاقبتم گردد. این ذلیل و بجد بی بضاعت را رها نکن.
گرچه روزنه نوری به دلم نمی بینم و جبران قساوت دلم را سخت می یابم لیکن، اگر تو یک نظر کنی این دل نیز به سوی تو پر خواهد گشود. خدایا! فقط تو بنده ات را می شناسی و بس، او می خواهد ولی توان ندارد، او پرواز می طلبد اما بال و پر ندارد. این ناچیز و ذلیل عاصی و شقی را محروم ندار.
*شب 20 ماه مبارک رمضان
خدایا! آنگاه که ملک عذاب مرا به سوی آتش ببرد رویم را برخواهم گرداند و خواهم گفت: خدایا! مگر در قرآنت و در روایات نگفته ای که من پشیمان ها را دوست دارم و گناهکارها را می بخشم حتی گناهانشان اگر به اندازه گناه جن و انس باشد. حاشا! هیهات! رحمت تو بیش از آنست که من وصف کنم. من امیدوار به عفو و رحمت و لطف و فضل تو هستم. لطف تو مرا به این وادی ایثار و شهادت رسانده، لطف تو مرا به سرزمین خون کشانده، لطفت را از من دریغ مدار یا ارحم الراحمین.
خدایا! من لایق عذابم و سرزنش و عتاب، هرچه خواهی کن و لکن: لا تحملنا ما لا طاقه لنا به.
خدایا! بر سرم فریاد کن تا پرده های غفلت و گمراهی پاره شود و تا اینکه از این بنده بی مقدارت راضی گردی لک العتبی حتی ترضی.
خدایا! به تو پناه می آورم و مستغفرم از سجده ای که روح سجود ندارد و از رکوعی که نفس خشوع ندارد و از این گونه منافق درگاهت بودن. (عملیات والفجر- دهه فجر چهارمین سال انقلاب اسلامی)
خدایا! بیدار کن که از خواب وحشت زده ام و وصل کن که از بریدن دل خونم.
خدایا! حسرت امروز به فردا و درد امروز بهتر از فریاد اگر اینگونه رخت به سوی تو بندم چه می شود؟! نکند آنگاه که بانگ رجوع به سوی تو زنند ما فریاد "رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ" را بر سماء کنیم چرا که "كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ
*... دشمن به ما نزدیک می شد؛ به هر زحمتی شده بود با دست طخمی خود را همراه دیگر برادران به جاده مرزی رساندیم و خدا را سپاس گفتم. امدادگر پر شور و هیجانی آمد؛ دو اسیر و یک مجروح کنار ما بود. به برادران گفتم که ما نباید به اینها حتی اهانت کنیم. ما برای اسلام می جنگیم. ببینید حضرت علی با اسیرش چگونه رفتار کرد! برادران مجروح را در "پی ام پی" گذاشتیم و فرستادیم. دو سه اسیر را به عقب آوردم، تشنه شان بود. با قمقمه به آنها آب دادم. می ترسیدند و اضطراب داشتند. گفتم برادران در امام اسلامید..
*به ساعت عملیات نزدیک می شدیم. فرشتگان رحمت همه را احاطه کرده بودند، بهترین فرصت ها برای استغفار و دعا و ... از یک طرف معلوم نبود سرنوشت ما چگونه رقم می خورد؛ آیا بر کمر خم شده از گناه رحم می شود و بشارت لقای او داده می شود؟ و از طرف دیگر دریای رحمت الهی بیش از این خیال هاست. جایی برای نماز ایستادیم 6-5 نفر از جوان ها دور هم بودند؛ یکی گریه امانش نمی داد، یکی طلب شفاعت می کرد، حالشان را نمی شود وصف کرد، یکی دیگری را تسلی می داد که انشاالله پیروزیم خلاصه شور و عشق و ولوله عجیبی بر پا بود، حال و هوای دیگری به همه دست داده بود؛ انگار بوی کربلا، بوی صاحب الزمان، بوی خدا می آمد، همدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند و گریه کردند، شب عملیات شب غسل خون و نماز شهادت، شب وضو در غیب و صلوه در حضور شب قدر و "وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ" بود. چه با مسمی و زیباست که جشن ایام دهد فجر با شب های فجر همراه باشد. عملیات والفجر در ساعت 5/ 9شروع شد...
02 خرداد 1403 / 14 ذيالقعده 1445 / 2024-May-22