اصغر در سال 1334 شمسی در محله لادان منطقه ماربین اصفهان به دنیا آمد. وی در خانواده ای مذهبی رشد پیدا کرد. از همان ابتدا دارای هوش و استعداد زیادی بود.
از سن هفت سالگی عبرت 5 سال او یک مکتب خانه به فراگرفتن علوم دینی پرداخت. سپس در مدرسه ابتدایی آزادان به ... ثبت نان نمود و به آموختن دروس کلاسیک مشغول شد، هرگز یادم نمی رود که روح عصیان و طبع بلند اصغر در همان سنینی آنچنان تضادی در بین معلم و شاگرد به وجود آورده بود که همیشه برای خاموش کردن صدای اعتراض او تنبیه بدنی و کتک زدن استفاده می نمودند. به این حال در جمع همه آموزگاران باطنا او را دوست می داشتند و از حرکات عجیب او شگفت زده بودند.
آری پس از طی نمودن دوران ابتدائی با معدل 18/2 با دریافت رتبه شاگرد دومی وارد دبیرستان شد اما موقعیت و وضعیت خانوادگی وی به او اجازه نمی داد که در مدارس روزانه به درس خود ادامه دهد. بنابراین با انتخاب شغل بلبرینگ فروشی در شاهپور سابق شبانه به ادامه تحصیل مشغول گشت. بی محتوا بودن کتاب های درسی، فشار زندگی، و قانع نبودن به این مقدار از کسب اطلاعات در آن جو، اصغر را مجبور ساخت تا چند شغل عوض کند تا شاید وقتی برای مطالعه کتاب های غیر درسی پیدا نماید. در کلاس چهارم متوسطه بود که دیگر از درس خواندن با وجود آن کتاب های بی ارزش و سرگرم کننده و یا حتی گمراه کننده کناره گرفت و برای کار کردن به بندر عباس رفت. مدتی در آنجا ماند و مقدمات فراگرفتن مکانیکی ماشین های مزدا، سوبار و سوزوکی را فراهم کرد. سپس به اصفهان برگشت و در حالیکه دومرتبه به خواندن درس مشغول شد در تابستان همان سال یعنی سال 54 به تهران رفت و ظرف 4 ماه تعمیرات ماشین های مذکور را به خوبی فراگرفت. آنچنان که پس از بارگشت یک تعمیرگاه باز نمود و مدتی هم با سرمایه گذاری یکی از دوستانش ابزار کار تهیه کرد و از این راه به خدمت مردم مشغول شد. در خلال کار در سال 55 دیپلم ریاضی خود را گرفت و در رشته راه و ساختمان در انیستیتوی تکنولوژی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد. همزمان با شروع انقلاب علیه رژیم پهلوی مشغول فعالیت شد. با انفجار مراکز اقتصادی و فرهنگی رژیم (مراکز فساد و فحشا) سعی در نابودی آنها کرد و در یک عملیات آتش سوزی بانک از ناحیه دست و کمر به شدت سوخت و عکس العمل آن در انظار مردم به را بر آن داشت که به دستگاه جبار گزارش او را دادند و سرانجام در شب شانزدهم ماه رمضان در شبهای اولیه حکومت نظامی در اصفهان مرداد 1357 شمسی خانه آنها محاصره شد و او را گرفته و به کمیته بردند و مدت 3 هفته تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت و به 3 سال زندانی محکوم شد. با پیروزی انقلاب و پس از گذراندن 6 ماه زندانی به همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. پس از آن وی به بسیج پیوست و برای پاسداری از اماکن دولتی که در اختیار انقلابیون بود به تهران رفت و آموزشهای نظامی را فراگرفت. اصغر دارای نبوغ خاص و جسارتی کم نظیر و جذابیتی خاص در جذب دیگران بود.
شجاعتش کم نظیر و قدرت جسمی بالایی داشت. اصغر به ورزش حرفه ای و رزمی و کوه علاقمند بود و در کنار آنها به خواندن قرآن می پرداخت. وی در برخورد با زورگویان قاطع بود و در عوض با دوستان مهربان و ملایم و این ویژگیها از او در برابر ناملایمات مرد توانمندی ساخته بود.اصغر 2 ماه در تهران ماند و سپس به اصفهان برگشت و بنا به تشخیص سردار رحیم صفوی به خاطر توطئه های که در سیستان و بلوچستان در حال شکل گیری بود به آن منطقه اعزام شد. پس از چند درگیری و برخورد شدید با ضد انقلاب و با سازماندهی هر چه بیشتر منطقه، ضدانقلابیون را سرکوب کرد و به دلیل کارائیش به جانشینی فرماندهی سپاه ایرانشهر منصوب گردید. وی در مسیر رفتن به ایرانشهر بود که در کمین ضدانقلاب افتاده و پس از سقوط از جاده در تاریخ 58/6/15 شمسی به همراه مهندس ولی ا... نیکبخت فیض شهادت نائل گردید. البته بنا به قول همراهان او مخصوصا پسرعموی او حسن کفعمی - او نیز سال بعد در تاریخ 59/6/25در ماموریت دیگری در دیوان دره کردستان راهی دیار شهیدان شد- ضد انقلاب که قبلا آن ها را شناسایی کرده بود با روشن کردن نور قوی اتومبیلشان از روبرو باعث سقوط آنها به پایین پل گردیده بود. او اولین شهر سپاه در سیستان و بلوچستان بود. پیکر پاک وی همزمان با سالگرد 17 شهریور به اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان، به خاک سپرده شد.
10 فروردين 1403 / 19 رمضان 1445 / 2024-Mar-29