شهید محمد عبدالحسینی در یازدهم اسفند ماه سال 1347، در خانواده ای مومن و مذهبی به دنیا آمد، سال ها بدون هیج انحراف و لغزشی زندگی کرد و تا آخرین لحظه حیات دنیایی اش هیچ خاطره نابهنجاری را از خود به جا نگذاشت.
حفظ سوره های کوچک قرآن در کودکی، آموختن نماز از پنج سالگی، حضورش در کلاس آموزش قرآن در شش سالگی و گرفتن اولین جایزه خود در این سن، حضور مداوم در مسجد و کتابخانه و همه صحنه های مراسم دینی و علمی ، نشانه های این ادعاست که محمد خود را برای آینده ای موفق و نورانی آماده می کرد.
همه تلاش های محمد در طول بیست سال زندگی موفق او چه در تحصیل مدرسه و دانشگاه، چه در صحنه های فعالیت اجتماعی و چه در جبهه های دفاع مقدس مثل الگویی جامع و برجسته برای کسانی بشمار می رود که دوست دارند در زمانی کوتاه با استفاده از تمامی فرصت ها به موفقیت های بزرگ نائل شوند.
شرکت محمد در گروه های سرود و کلاس های قرآن، تا حدودی شرکت در تظاهرات دوران انقلاب، موفقیت چشمگیر درسی در دوران مدرسه و دانشگاه، قرائت قرآن در برنامه تلویزیونی «به سری نور»، فعالیت مذهبی در مساجد امام جعفرصادق (ع) امام علی بن ابیطالب (ع) و مسجدالمهدی (عج)، فراگیری فوق العاده دروس عربی و انگلیسی، شرکت در کلاس های طلبگی، عضویت و آموزش نظامی در بسیج سپاه پاسداران، فعالیت در رشته های ورزشی، چندین بار حضور موفق و مخلصانه در جبهه های نبرد و پذیرفتن مسئولیت یک دسته پیاده در گردان حضرت قاسم لشگر سیدالشهداء (ع) در آخرین بار حضور، جلوه هایی از این بهره وری به جا از فرصت های زودگذر و استفاده نیکو از زندگی است.
شاید همه صحنه های حضور اجتماعی محمد، مقدمه ای بود برای ورود او به عرصه دفاع مقدس. جبهه جنگ برای شهید مثل مدرسه ای برای تعلیم و تعلم و صحنه ای برای امتحان می ماند. شهید در میدان جنگ، هم یاد می دهد، هم خود را امتحان می کند، هم به خود نمره می دهد، هم دیگران را می شناسد، هم به حضور نیروهایی ماوراء طبیعت پی می برد، هم با سختی ها دست و پنجه نرم می کند و هم قدم به قدم و لحظه به لحظه خود را برای عروجی ملکوتی آماده می کند و راستی در جبهه جنگ هزار بار سریع تر و بهتر می توان به آن هدف نهایی نائل شد و در این میان تحمل رنج های جبهه و پشت جبهه نیز مثل صیقلی برای آئینه روح بلند شهید می ماند و او را برای پذیرش ناشناخته های آینده آماده می کند.
اولین رنج بزرگ حیات شخصی محمد، رحلت غمبار پدر بزرگوار او در تابستان سال 64 برد که اگر چه ضربه ای شکننده برای روح او بشمار می رفت ولی روح او را برای تحمل شداید آینده آماده تر نمود. پنج ماه بعد محمد برای اولین بار با کاروان راهیان کربلا عازم جبهه های دفاع مقدس شد و در واحد تخریب لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به فعالیت پرداخت.
والفجر ۸ اولین عملیاتی بود که محمد در آن شرکت داشت. بار دوم اردیبهشت 6۵ بود که همراه با رزمندگان لشگر سیدالشهداء (ع) در منطقه فکه و شرهانی حاضر شد و با حادثه تصادفی که چند ساعت قبل از آغاز کار با موتور داشت نتوانست در عملیات کربلای ۵ شرکت کند و به تهران بازگشت.
خاطره عملیات کربلای ۵ و شهادت یار بسیجی محمد: شهید صادق تقدیری همیشه برای او حزن انگیز و غمبار بود و او را به اندیشه وا می داشت.
در منطق شهید، چند بار به جبهه رفتن، چقدر در جبهه ماندن، در پدافند بودن یا به عملیات رفتن، حمل مجروح یا مسئول دسته بودن اصلا مطرح نیست و هیچ کدام با دیگری تفاوت ندارد. هر کدام وسیله تقرب بیش تر است همان بهتر است. برای همین محمد گاه جبهه بود و گاهی درس می خواند. گاه در واحد تخریب بود و گاهی در گردان پیاده. گاه در لشگر ۲۷ بود وگاهی در لشگر 10.
تیر ماه سال 66 در کنکور سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی پذیرفته شد و همزمان در کلاس های انجمن خوشنویسان نیز شرکت داشت و تا دوره عالی نیز خوشنویسی را پی گرفت.
بعد از کنکور، دوباره عشق حضور در جمع عاشقان امام او را راهی جبهه و عملیات نصر 4 کرد. اسفند 66 در محمد دوباره به جبهه رفت تا در کنار عشقبازان عاشورایی، خویش را برای حضور در ضیافت ربانی آماده تر کند و در روزهای پایانی همان رمضان نیز در عملیات بیت المقدس 6 شرکت نمود.
تیر ماه 67 همراه بود با حادثه تلخ قبول قطعنامه ۵۹۸ و نوشیدن جام زهر آن توسط امام امت و تجاوز برنامه ریزی شده منافتین به مرزهای جمهوری اسلامی. نهیب امام همه عاشقان را بار دیگر به حضور و استقامت فرا خواند و محمد نیز در تاریخ 4/5/67 راهی آخرین سفر الهی خود شد. سفری بی بازگشت!
گروهان شهادت گردان حضرت قاسم لشگر ۱۰ سيدالشهداء (ع) آخرین خاطرات زندگی دنیایی محمد را به چشم دیده و همرزمان او خاطرات دلنشی از آخرین لحظات او به یاد دارند. بسیجیان دسته یک گروهان شهادت که سر پرستی محمد را پذیرفته بودند نیز با کسب تجربیات او خود را برای آخرین جانفشانی ها آماده می کردند و پس از چند روز ماندن در منطقه جنوب به علت ضرورت حضور در منطقه شمال غرب با هواپیما راهی تبریز و اردوگاهی ما بین میاندوآب و مهاباد شدند.
حلول ماه خون و شهادت محرم، محمد را به درک آرزوی دیرینه اش نزدیک تر کرد. روزهای اردوگاه، شاهد آموزش و تمرین بسیجی ها بود و شب های اردوگاه، شاهد آخرین عزاداری ها. تا روز هشتم محرم و حرکت بچه های گردان حضرت قاسم (ع) با کامیون به منطقه قمطره بین مهاباد و بوکان. منطقه ای با روستاهای زیاد و کوه های بلند، مامن مزدوران گروهک های ضدانقلاب.
شب عاشورا، (67/6/1) بچه ها در پاسگاه قمطره بودند و مشغول آخرین عزاداری و آخرین تجدید بیعت و محمد نیز انگار از میان دو انگشت سالار شهیدان سرنوشت دلپذیر خود و پایان یک عمر تلاش و مجاهدت خویش را و آن چه باید ببیند دید و ظهر فردا (عاشورا) با لبانی تشنه و مسئولیتی برگردن پس از نبردی قهرمانانه با اصابت ترکش نارنجک به سر و سینه اش مجروح شد و چند ساعت به شهادت رسید.
برخی از فعالیت های شهید:
مرداد ماه 1363 : اعزام به پادگان
64/11/21 شرکت در عملیات والفجر 8 – تخریب چی در لشکر 27 حضرت رسول (ص)
65/2/13 شرکت در عملیات فکه – بیسیم چی گروهان در لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع)
65/2/20 شرکت در عملیات شرهانی – پیک گروهان در لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع)
65/10/4 شرکت در عملیات کربلای 4 – بیسیم چی دسته در لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع)
66/4/1 شرکت در عملیات نصر 4 – نیروی آزاد گروهان در لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع)
67/2/26 شرکت در عملیات بیت المقدس 6 – پیک گروهان در لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع)
67/6/1 عملیات پاکسازی در کردستان – مسئول دسته گردان حضرت قاسم (ع) لشکر سیدالشهداء (ع)