شهید در سال 1345 اول فروردین دیده به جهان گشود.او بسیار متواضع و درست کار و خوش اندیشه بود که بتواند بدین وسیله خودش را بشناساند. در دوران کودکی که تابع دستورات اولیاء خانواده بود تا بتواند مایحتاج روزمره خانواده را بدست بیاورد. او همیشه دنبال علوم و معارف قرآنی بود که بیشتر بداند و همیشه سعی می کرد که عبادت را جهت رضای خدا انجام دهد. آری شهید برای ما به عنوان یک الگو و نمونه بود و از حرکات و گفتار او این نتیجه را می توانستیم بگیریم که ما را در بعضی جهت گیری ها از افراط و تفریط نگه می داشت. او دارای اخلاق اسلامی بود و در سلام دادن به دوستان خود نیز گوی سبقت را می گرفت، حتی در بین دوستان خود و نیز بنام آنان سلام گو معروف بود و در ضمن در موقع کار کردن جدیت به خرج می داد تا بتواند با سعی و کوشش های لازم دیگران را به کار و حیطه اصلی خود جلب نماید.
دوران تحصیل:
شهید به همراه پدرش جهت ثبت نام در دبستان نیمایوشیج شهرستان ترکمن در سن 7 سالگی مراجعه می کند. تا به فراگیری علوم بپردازد و شهید در دوره ابتدایی یکی از شاگردان ماهر دبستان خود بود و تعلیمات عمومی را با موفقیت کامل به پایان رسانید و در زمره شاگردان ممتاز دبستان نیمایوشیج گردید. در محل تحصیل خود بسیار پیش فعال بود و با حرکت های معمولی دانش آموزان دیگر را تشویق می کرد تا بتوانند همانند او زرنگ باشند. بالاخره بعد از موفقیت در دوره ابتدایی و به جهت علاقه وافری که به امور فنی داشت وارد هنرستان حرفه ای مقدماتی گمیشان می شود تا اینکه بتوانید دین خود را با فراگیری امور فنی به جامعه ارائه دهد و بتواند در اقتصاد کشور سهمی را داشته باشد و همچنین نظارت کامل در تولید امور برق باشد. با تمام امکانات کم هنرستان توانست موفقیت شایان را بدست آورد. شهید همانند موفقیت در دوره ابتدایی موفقیت لازم را در دوره هنرستان به اتفاق دوست صمیمی اش شهید غاش طواق کلته بدست آورد.
دوران قبل از انقلاب
شهید همانند مردم دیگر علاقه شایانی به فراگیری دانش داشت. به همین جهت بهترین کار را که عبادت هم محسوب می شد پیگیری تحصیل بین خانه و مدرسه بود. او می دانست که خانه و مدرسه ملزوم یکدیگرند و بدون وجود یکدیگر نمی توان خانه ای را ساخت.
او بسیار خوش اخلاق بود و در عین حال باوقار و صابر بود، در برابر هیچ مشکلی هراس نداشت و اتکاء به خدا داشت در ضمن از ظلم و ستم هایی که بعضی از سران حکومت در زمان طاغوت انجام می دادند بسیار خشمگین بود و همیشه خواستار عدالت در مدرسه، در خانواده، در جامعه بود او برای اینکه در یادگیری معارف اسلامی خود را بهتر کند به دوست خودش غاش طواق کلته مراجعه می کرد و با هم بحث و تبادل نظر می کردند و هر دو در نزدیکی از روحانیون محل درس قرآن را داشتند که همیشه نظم در راس کارشان بود چه در یادگیری علم، در اخلاق اسلامی او قبل از انقلاب مربی آگاه و متدین بود و همیشه سه عنصر اصلی در زندگی را فراموش نمی کرد: 1.آگاهی 2.برنامه 3.هدف او معتقد به این اصل بود که علم و ایمان به منزله دو بالند که نمی شود با یکی پرواز کرد. می گفت: «در این زمان به همان صورت است که ثروت در کشور فراوان بود اما آن وجود اصلی که ایمان و معرفت شناخت قلبی بود در انسان ها نبود و همین موجب شد که در زمان ما فساد ایجاد شود.»
دوران بعد از انقلاب
شهید با توجیه این مطالب که دیگر ظلم دشمن نخواهد بود دیگران را تشویق به کار می کرد، تشویق به تولید می نمود و می گفت: «هرکس با توجه به وسع و توانایی خود باید حرفه ای را یاد بگیرد» بعد از اتمام درسش در دوره کارآموزی شرکت کرد و با موفقیت آن دوره را گذراند و امور برقی خانه خویش را انجام می داد.و در این مورد بسیار کار آزموده بود. دوران بعد از انقلاب او دوره تلاش و سازندگی بود، دوران انسان سازی بود او می گفت: «سنکر تعلیم و تربیت سنگر آماده سازی است سنگر یادگیری علوم و فنون است سنگر تربیت است سنگر شکوفا نمودن استعدادهای نهفته انسان است» آری حرکت او، حرکت دادن انسان های دیگر بود. ما اعضای خانواده گفتیم که او مردکار است مرد مروت و مودت است.
مرد انقلاب بود مرد مبارزه بود بعد از اتمام دوران حرفه ای مقدماتی با علاقه ای که به انقلاب داشت وارد لشگر توحید گردید و دوره آموزش نظامی را با موفقیت به پایان رسانید و وارد کارزار شد و به دفاع از خاک میهن اسلامی پرداخت. همانند دیگر غیورمردان، چونکه پدر او حسین بود و مادر زینب، چون او حسین وار زندگی کرد.
شهادت:
اسفند ماه 65 بود. قبل از آن خبر زخمی شدن او را به منزل رساندند برادرش به اتفاق دیگر اقوام و بستگان به آن جایی که خدمت می کرد رفتند و خبر او را از دیگر همسنگرانش گرفتند. آنها هم جواب دادند که در محل گشت بودند که خمپاره دشمن روی سرشان می افتد و همگی آن ها شهید می شوند. چند روز بعد خبر شهادت او توسط همسنگرانش به خانواده شهید اعلام می گردد.
خصوصیات اخلاقی شهید:
او بسیار متواضع بود و در سلام دادن به دیگران پیشی می گرفت و روحانیون را بسیار دوست می داشت و از آنها علوم و معارف اسلامی را که برای خودش لازم بود یاد می گرفت. او در خانه در تمام کارهایی که انجام می داد مشارکت لازم را داشت و هیچ وقت دریغ نمی گرد.
او دوستی داشت بنام عاش طواق که او هم به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در همه وقت در پیش او بود و در کار کردن نیز متقابل کمک می نمود. هر دو دوست همیشه کتاب های بزرگان را مطالعه می نمودند و اگر احیانا مسائلی برای آنها پیش می آمد پیش کسانی که معلومات زیادی را داشتند سوال می نمود. آری او بسیار بزرگ بود اما بزرگی او را بعد از شهادتش فهمیدیم.