نجم الدين صادقي
نام پدر : يحيي
دانشگاه : دانشگاه تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : شيمي
مكان تولد : قم (قم)
تاريخ تولد : 1346/01/10
تاريخ شهادت : 1365/11/10
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلاي 5
قسمتی از دفترچه خاطرات شهید نجم الدین صادقی

ساعت 11 به پایگاه ننور که در 1 الی 2 کیلومتری عراق بود رسیدیم معلوم شد که قرارگاه ما پایگاه ننور است و بعد از چند ساعت دور و بر پایگاه را شناختیم. و نگهبان ها به سرپرست رفتند و از پایگاه محافظت. شب شد همه منتظر بودیم که در اولین شب کوموله ها به پایگاه حمله کنند. و یا اینکه با چراغ قوه و با آتش علامت دهند. در آن شب هیچ خبری نشد. فردای آن روز مثل روز قبل نگهبانی ها شروع شد و همه سر پست ها رفتند. هرکدام در هر روز 5 الی 8 ساعت نگهبانی داشتند. روز بعد نیز هیچ خبری نشد. فقط روز 63/5/7 به ما خبر دادند که شما امدادگران هرکدام به یک پایگاه خواهید رفت و به صورت امدادگر خدمت خواهید کرد. روز بعد یعنی تاریخ 8/5/63 ابوالقاسم در آسایشگاه ما چایی خورد و ما داشتیم صبحانه می خوردیم که ابوالقاسم از آسایشگاه ما خارج شد. در زیر سیم خاردار یک مین تلویزیونی بود که بوسیله برق یعنی مولد که سیم کشی شده بود و فقط کافی بود که مولد را به سیم وصل کنیم و یک فشار دهیم تا منفجر شود. ابوالقاسم در سنگر با سیم و مولد بازی می کرده که یکهو صدای مهیبی به گوش ما رسید، موقعی که رفتیم دیدیم که مین تلویزیونی منفجر شده است. در آن روز بود که بعدازظهر حدود ساعت 7 یکی از پیشمرگان کود به پایگاه آمد. فرمانده گفت که اسم این شخص عمر است و اطلاعات است. او می گفت که امشب آماده باش صد در صد است. به همین جهت ما خیلی آماده خوابیده بودیم. ساعت 11 بود که وقتی بیدار شدم دیدم که صدای تیراندازی می آید. وقتی بلند شدم تجهیزات را بسته و اسلحه برداشتم و کفش را پوشیده به طرف سنگر دویدم. آن ها فقط یک خمپاره به جلوی دژبانی زده بودند.

فردای آن روز صبح طبق روزهای قبل تامین رفتیم. آن روز من اصلا حوصله نداشتم زیرا شب را تا ساعت 12 نخوابیده بودیم و خیلی هم آماده باش بودیم. موقعی که به دژبانی رسیدیم به دوستم گفتم آن کمپوت ها را بده تا بخوریم. کمپوت های گیلاس را خوردیم و قوطی های آن را برای سبل جلوی خودمان روی سنگی گذاشتیم. همانطور با سنگ نشانه می زدیم من روی یک سنگ تقریبا بزرگ نشسته بودم و از زمین سنگ برمی داشتم و قوطی کمپوت را می زدم که یک دفعه دستم به کبریتی خورد که اول متوجه نشدم وقتی کمی دقت کردم دیدم خیلی مشکوک می نماید. زیرا دور و برش را با نوار چسب چسبانده بودند. موقعی که بیرون آوردم دیدم که سیم نازکی به کبریت وصل بود به رضا گفتم نگاه کن این کبریت خیلی مشکوک است.

وقتی آن را با دستمال پاک می کردیم من دیدم که زیر کبربت خیلی نرمتر است. چون آن گنده بود و یک مین دست ساز را در آن جا داده بودند. همانطور به کندن ادامه دادیم یک چیزی یافتیم که دور و برش را با مشمبا و چسب زده بودند. من سوار ماشین شدم و با تویوتا به پایگاه رفتم ولی درآنجا بجز بیات و 6 تا از بچه ها کسی نبود. بالاخره آقای قره خانی آمد و با ماشین غذا به تامین آمدیم اول آقای قره خانی می خواست که با زدن گلوله آن را منفجر کند ولی با خالی کردن یک خشاب فایده ای نشد و بالاخره آقای قره خانی با سنگ روی کبریت زند و همان منفجر شد. زمین را به پهنای نیم متر و گشادی 75 سانتی متر گودی. وقتی کمی فکر کردیم اگر ما روی کبریت فشار کوچکی وارد کرده بودیم که قوطی له می شد، ما هردو تکه هایمان را باید در آن طرف جاده می دیدیم. آن روز بعدازظهر بعد از اینکه مین منفجر شد در دهکده {...} برادران دیگرمان درگیر شده بودند. بعد از 6 ساعت درگیری که بهپاشی و تاجیک که با دو دوشگ و یک s10 آمده بودند نتوانستند کاری بکنند و فقط یک نفر از ما به نام سعید آبادانی از ناحیه شکم زخمی شدند و بعد از 15 روز سلامتی خود را بازیافتند و برگشتند. بعد از چند روز جعفر فتحی از روی ندانم کاری خودش چاشنی نارنجک را درستش منفجر کرد و انگشت دست چپش خیلی زخمی شد و دستش پر از ترکش کوچک شده بود. او هم بعد از 5 الی 6 روز دیگر خوب شدند. ما نیز بعد از سه چهار روز برای اینکه مین را یافته بودیم به عنوان افتخاری به ما چهار روز مرخصی دادند و به زنجان نیامدیم و به بانه رفتیم. بالاخره با هزار زحمت بعد از گذراندن سه ماه و 6 روز به زنجان آمدیم. هرچه بود خیلی خوب بود دوران خوبی بود.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.