در سال ۱۳۴۴ طفلی در خانواده ای متوسط و مذهبی پا به عرصه وجود نهاد که "مذهب را در جان دارند نه بر زبان، به آن عمل می کنند نه از آن دم زنند و در سال های خفته آزادی، آن ها همواره با ایمان متوسط از خدا تقاضای رهایی می کردند". نام او را یدالله نهادند که طبعا یدالله نیز از این اخلاق دور نبود تا این که کودک در سال ۱۳۵۰ راهی مدرسه می شود.
دوران ابتدایی خود را در دبستان محرم و صادقیه می گذراند و این دوران را به امید خدا با موفقیت به پایان می رساند. در اوان خردسالی علاقه شدیدی به اسلام داشت. در اکثر کلاس هایی که سن او اقتضا می کرد شرکت می نمود. به مسجد علاقه فراوان داشت و اکثرا ایشان نمازهای خود را در مسجد به جا می آورد.
او برخلاف دیگر کودکان بود بیشتر فکر می کرد و کمتر حرف می زد. ایشان همیشه از دانش آموزان ممتاز مدرسه شان بود. دوران متوسطه را در دبیرستان شریعتی ثبت نام می کند و در جوار تحصیل همواره از مطالعه کتب علمی و اسلامی غافل نبود و همیشه سعی می کرد مثمر ثمر باشد. وی لحظات را با کسب معرفت چون جان خویشتن می دانست و در جسم کوچک جانی بزرگ را می دهید.
با شروع انقلاب ایشان در اکثر راهپیمایی ها و تظاهرات و تشییع جنازه ها شرکت می نمود. او فرا گرفته بود که باید حسین را بشناسد و همواره سینه زنان و پای برهنه در این راه طی طریق کند و هرگز از راهی که حسین علیه السلام به او نشان داده و می داد روی گردان نبود و تا پایان این راه یعنی ایثار جان خویشتن پیش رفت.
او همواره چون رابطی در میان خانواده می گشت و محبت را با لبخندهای خود عرضه می داشت و همواره به تمام خانواده ایثار و فداکاری خود را تقدیم می داشت. در کارهای خیر پیش قدم بود و هیچ گاه از کارها و فعالیت هایی که می کرد، صحبتی به میان نمی آورد و می گفت که خدای ناکرده کارهای ما ریا می شود و آن وقت جنبه خدایی ندارد و بدین وسیله دیگران را شیفته اخلاق و روحیات خود نموده بود و اکنون که نیست جای خالی او را می شود کاملا حس کرد.
پس از اتمام دوران متوسطه در سال ۱۳۶۲مدرک دیپلم خود را اخذ نمود. پس از اخذ دیپلم خود جهت ورود به دانشگاه برای خود کفائی کشور و بی نیازی از کشورهای بیگانه مشغول درس خواندن شد. ایشان تمام مدت شبانه روز را فعالیت نمودند و استراحت ایشان در ۲۴ ساعت 2 الی ۳ ساعت بوده تا این که در دانشگاه قبول شد و اعلام قبولی او همزمان با شهادت ایشان بود. اما ایشان در دانشگاه بهتری که دانشگاه حسینی بود مفتخر به اخذ مدرک با درجه شهادت شد.
شهید همواره میعادگاه خویش را که حزب جمهوری اسلامی بود محترم می داشت. با شهادت ۷۲ تن مخصوصا سرور شهیدان آیت الله دکتر بهشتی راه شهادت را آموخت و در این راه استوار و مقاوم تر گردید. در تمام فعالیت های اجتماعی و جلساتی که حزب جمهوری اسلامی داشت، شرکت می نمود و در این راه سر از پا نمی شناخت.
در واحد جهاد مدارس روح سلحشور خویش را به نمایش گذاشت و با برنامه هایی که از طریق جهاد اعم از (خرمن چینی و ...) اعلام می شد به یاری دیگر محرومان شتافتن را از جان مایه می گذاشت چون خود محرومی از محرومان و مستضعفی از مستضعفان بود و درد آن ها را با تمام وجود احساس می کرد.
هم چنین فعالیت ایشان در بسیج نیز غیرقابل توصیف است. همان طور که برادرانی که در بسیج با ایشان معاشرت داشته اند ابراز می دارند که ایشان به عنوان الگو و اسوه برای دیگر برادران از همه نظر بود. همچنین آزمون هایی که از طریق بسیج به عمل می آمد اکثرا از افتخارات بسیج محسوب می شدند و حتی چند بار موفق به دریافت جوایزی می گردید. فعالیت های ایشان در انجمن اسلامی دبیرستان و امور تربیتی زبان زد همه بود.
وقتی ایشان ضرورت بودن نیروی بیشتری را در جبهه دریافت و به قول سرور و سالار شهیدان کربلای ایران که او همواره رهرو راهش بود که این برادران بسیجی مرغان آغشته به عشقی هستند که جایشان در این دنیا نیست در تاریخ ۱۲/۰۶/۶۲ به سفر سرنوشت ساز خود دست زد. وی مدتی در جبهه های جنوب و سپس به جبهه های غرب رفت و بالاخره در پنجوین استقرار یافت و با شروع مرحله سوم عملیات والفجر ۴ در تاریخ ۲۹/۰۸/۶۲ در جبهه های پنجوین با معشوق دیرینه خود وصال نمود و به لقاء الله پیوست.