شعر سروده شده از شهید لنگری در روز جمعه 1365/09/21
یک عمر کشید این دل غم دیدن تنها را
با گوش هوا مشنو نالیدن تنهارا
در شهر صفا گشتم تا همسفری یابم
بی فایده اش دیدم گردیدن تنها را
کو دوست که برگیرد دست من نابینا
فریاد وفغان سازد خوابیدن تنها را
از ما چو سخن گفتم یکپارچه خود دیدم
بانیست شدن بشکن خود دیدن تنها را
در باغ خبالاتم گلهای وفا چیدم
ای دل تورو ا بنما گل چیدن تنها را
باران گهر بارد در شوق بهارانم
چون صاعقه می غرم باریدن تنها را
با حال پریشانم بردرد چو خندیدم
با گریه تماشا کن خندیدن تنها را
دور از تو چه ها کردم روی سوی تو آوردم
شرمنده همی خواهم بخشیدن تنها را
بی دوست ز تنهایی چون صاعقه لرزیدم
از لطف و کرم بنگر لرزیدن تنها را
نومید زهر جایی برمیکده رو کردم
تنها توعطایی کن نوشیدن تنها را
29 ارديبهشت 1403 / 10 ذيالقعده 1445 / 2024-May-18