* برادر لطفا خود را معرفی کرده و مسئولیتتان را در جبهه ذکر کنید ؟
- بسم الله الرحمن الرحیم "بسم رب اشهداء و الصالحین و الصدیقین. من محسن وزوائی هستم و در عملیاتی که در آتیه در پیش است مسئولیت گردان حبیب بن مظاهر از تیپ محمّد رسول الله را عهده دار هستم.
* برادر لطفا بفرمائید چه مدتی است که در جبهه ها خدمت می کنید ؟
- تقریبا از اوائل جنگ در جبهه های جنگ شرکت داشته ام که تا به حال در غرب بودم و هم اکنون مدت کمی است که بواسطه این عملیات به جنوب آمده ام.
* ممکن است بفرمائید تاکنون در چه عملیاتی شرکت داشته اید و چه خاطراتی به یاد دارید ؟
- در غرب مسئولیت چند عملیات را به عهده داشتم و مسئول سپاه و مسئول عملیات گیلانغرب هم تا قبل از این بودم. از جمله عملیات بارز میتوان از عملیات بازی دراز نام برد که برادران با تعهد بسیار قلیل توانستند بر لشگر عظیمی از صدامیان غلبه کنند و در ذهن دارم کما اینکه در رسانه های جمعی هم این مسئله منتشر شد.
در قسمتی از یکی از عملیات ها بود که برآوردی شده بود تا بالغ بر 300 نفر از برادران در قله 1100 عمل کنند. ولی بنا به دلایل مختلف نیرو نکشیده بود و مجروح یا شهید یا خسته بودند. به هر حال 6 نفر بیشتر نمانده بودند و خود من هم زخمی بودم در حالی که سه شبانه روز بود که بواسطه مسئولیتم به پشت جبهه منتقل نشده بودم .
در آن شرایط ما شش نفر مواجه شدیم با یک گردان از نیروهای عراقی در یک لحظه مات و متحیّر ماندیم که چه کنیم؟ موضع را رها کنیم یا اینکه ادامه بدهیم . تقریبا فقط می شود گفت مسئله خدائی بود که تصمیم ماندن بر سر موضعمان را گرفتیم و شاید حالت دو از انتظاری باشد که عکس العمل ما این بود پس از یک ربع به عربی با آنها صحبت کردیم و آنها را دعوت به تسلیم به حق کردیم و جالب اینجا بود که در حدود یک ربع بعد این گردان 300 نفری همه اسلحه ها را بالا سر گرفته و تسلیم شده بودند . منتها فاصله ما زیاد بود و ما حتی نیرویی را نداشتیم که دنبال آنها بفرستیم تا بیاوردشان.
به هر حال 150 نفر آنها خودشان به سمت ما آمدند و یک سری شان نیز فرار کردند که ما آنها را زدیم و یک سری هم موفق به فرار شدند . در همین جا بود که یکی از آنها وقتی با ما مواجه شد سراغ فرمانده عملیات ما را از برادران می گرفت و وقتی برادر ها یکی دیگر را به طور اشتباهی به او معرفی کردند می گفت :نه این فرمانده تان نیست و گفته بودند چرا ؟ تو از کجا می دانی؟ گفته بود که فرمانده شما یک سوار سفیدی است که در جلوی شما حرکت می کند و هر چه به او تیر اندازی میکنیم نمی افتد.
و یا به عنوان مثال در قسمتی از یک عملیات ها بود که من فکر می کنم عملیات 1050 بود. ما یک گروه 300 نفری از نیرو های صدام را وادار به تسلیم کرده بودیم و خود من هم در آن عملیات زخمی بودم و حالت عجیب و غریب داشتم. سر و صورتم خون آلود بود و باندی به دور گردنم پیچیده بودم. وقتی اولین کروه تسلیم شد و بسوی ما آمد حدود 5 دقیقه همان طور حیران به ما نگاه می کردند که بفهمند عکس العمل ما چیست؟
در حین عملیات بودیم و اسلحه هایمان پر و آماده بود. من جلوی بچه ها بودم. یکی از اسرا آمد و طلب آب کرد. خود من حدود یک چهارم قمقمه بیشتر اب نداشتم. آب را به او دادیم. خورد و بعد نگاهی کرد و یکی از برادرهایی که عربی می دانست شروع به صحبت با او کرد که اطلاعات نظامیش را بگیرد.
اسیر عراقی به او گفت شما کی هستید که ریش دارید؟ که در جواب فرمانده ما به من اشاره کرد و گفت: پاسدار است و بعد اسیر عراقی با یک حالت لرزان پرسید که ما را نمی کشید؟ گفتیم بگو برای چه بکشیم . مگر ما قاتل هستیم؟ و به هر حال مسئله به این صورت گذشت و حتی تا دویست متری ما که دیگر دور شده بودند و به طرف پادگان برده می شدند پشت سرشان نگاه می کردند و مطمئن نبودند که ما آنها را از پشت اعدام نکنیم.
به هر حال خاطرات زیاد است و اگر بخواهیم همه را بگوییم یک کتاب می شود. مثلا یادم است یک روز شناسایی رفتیم و احتیاج بود که مواضع عراقیها بررسی شود و این غیر ممکن بود مگر اینکه از بین مواضع عراقی ها عبور کنیم و آیه ای است که می فرماید "وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً... "به مصداق این آیه توکل بر خدا کردیم و رفتیم. دقیقا شناسائی لازم را انجام دادیم و به اذن خدا هیچ گونه هم مورد تعقیب دشمن واقع نشدیم به هر حال توضیح در این رابطه زیاد است و اگر فرصت شود ان شاءالله بعد خواهیم گفت.
* لطفا در آستانه این مرحله بزرگ تحلیل خودتان را پیرامون این حمله و مسئله جنگ و سقوط صدام بفرمائید؟
- راجع به این عملیات تحلیل های مختلفی می شود تا قبل از این البته من راه حل دیگری داشتم برای پایان جنگ. چنان که در جلساتی که با برادر سرهنگ صیّاد شیرازی داشتیم و عده ای از مسئولین سپاه مثل برادر محسن رضائی نیز بودند این طرح را به اتفاق برادر شهید غلامعلی پیچک تذّکر داده بودیم. اما در حال حاضر با توجه به موقعیّت فعلی و دسیسه ای که آمریکا تهیه کرده و حرکات مختلفی که در سطح منطقه می کنند مثل تشکیل شورای همکاری خلیج و تهدید های نظامی ای که می کنند دایر بر تصرّف تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی و از طرفی دیگر فشارهای اقتصادی که شاید این ها امید زیادی به آنها بسته اند دایر بر جلو گیری از هر گونه خرید نفت از طرف کشورهای دیگر و شاید هم در همین رابطه ها بود که به لحاظ دید مادی گرایانه ای که مخالفین جمهوری اسلامی و آقای بنی صدر داشتند. تحلیل می کردند که تا دو ماه دیگر جمهوری اسلامی سقوط می کند. این دو ماه را تمدید کردند به شش ماه و از آن جائی که خدا می خواهد بر جمهوری اسلامی وارد بکنند و از طرفی دیگر محدودیت های واردات مهمّات و اسلحه ماست که باعث می شود فشار های دیگری بر ما وارد شود و حتی در بعضی مواقع بسیاری از آنها را نداشته باشیم باید فکری بکنیم تا پیروزمندانه جنگ را به پایان برسانیم. در این عملیات که شاید در درجه اول تصرّف زمین برای من مطرح نباشد؛ هدف اینست که کمر صدام شکسته بود و تحلیلمان بر اینست که امریکا صبرش به پایان رسیده و وجود صدام در حال حاضر هیچگونه منعی برایش ندارد و از طرف دیگر این حرکت عملیاتی صد در صد مورد تایید است. چرا که می شود این طور تحلیل کرد که دشمن هیچ وقت دلش نمی خواهد ما در جهتی قدم برداریم که مخالف منافع او موافق منافع خودمان باشد و می بینیم که رابطه با اهمیت عملیات برای پیشگیری از آن صدام عملیات چزابه را نا امیدانه با پنج تیپ انجام می دهد و خوب به اذن خدا و همّت مردم جلویش کوفته شد ولی فقط به این منظور این عملیات انجام شد که عملیات اصلی به عقب بیفتد. بعد که از آن مسئله نتیجه ای نگرفت دوباره دلالهایی به هیئت کنفرانس اسلامی حرکت می کنند و روانه ایران می شوند تا این حرکت ما را به عقب اندازند حتی چند روز پیش که من در اهواز بودم یکی از برادرانی که تلویزیونشان عراق را می گرفت می گفت صدام با حالت گرفته ای به دیدار احمد سکوتوره آمده بود و می گفت که عربیّت در خطر است به داد آن برسید. این نشان دهنده اینست که حرکت ما صد در صد صحیح و ان شاء الله بعد از حمله دقیقا به عینه خواهیم دید.
به هر حال این حمله یک هدف سیاسی را دنبال می کند تا اینکه تصرّف یک منطقه در نظرمان باشد و گر نه ما می توانیم با همین نیرو هم قصر شیرین را و هم خونین شهر و یا حتی هویزه را آزاد کنیم. اما برای ما به واسطه این که معتقدیم در یک مسیر صحیحی که به جهت اثبات حق است حرکت می کنیم باید در این عملیات کمر صدام شکسته شود و به احتمال زیاد بعد از دیگر خود آمریکا نظرش بر این خواهد شد که قطعا صدام رفتنی است و امام هم در سخنانش این مطلب را تذکر داده اند که صدام رفتنی است . گفتار امام یک چیز تعارف نبود و یک واقعیت است و ما معتقدیم بر اساس رابطه هایی این تصمیم به امام الهام می شود ؛ اما راجع به در صد پیروزی عملیات صد در صد مطمئنم که در عملیات پیروز می شویم و امام هم در ملاقاتی که با مسئولین داشتند و عهده پیروزی را دادند و از طرفی خود من نمی دانم این چه حالت فطری است که الان دقیقا به عینه روزی را می بینم که این سرزمینهائی را که الان از وجود این صدامیان سرد و خشک شده است بوجود نور خدا روشن می شود و گروه گروه اسرا به پشت جبهه منتقل می گردند . در این رابطه بعضی از برادر ها خوابهایی هم دیده اند . از جمله یکی از برادر ها خواب دیده بود که در این رابطه حرکت کردیم و با پیروزی به بالای هدفهای خودمان رسیدیم و پنجاه و هشت نفر از واحدمان شهید دادیم و می گفتند: من در حالی نشده در عملیات شادی است و ان شاءالله که پیروزی را برایمان در بر داشته باشد.
* ممکن است بفرمائید در آستانه این حمله و بدست آودن پیروزی بزرگ روحیه رزمندگان ما چگونه است ؟
- راجع به نیروهای رزمندمان شاید صحیح نباشد که الان تعریفی بکنم؛ یعنی شاید بهتر باشد این را بگذاریم به عهده روز عمل، اما چیزی که درحال حاضر در روحیه بچه ها وجود دارد اینست که ما وقتی مطرح کردیم که در قسمتی از عملیات احتیاج به این است که برادران روی مین حرکت کنند واگر نتوانستند آن را خنثی کنند از رویش رد شوند وشاید این مسئله منجر به معلول شدن یا شهادت ویا مجروح شدن آنها شود در بین برادران دعوا بود وهر کس تقاضای این را می کرد که در جلوی واحد حرکت کرده واین عمل را انجام دهد ویا موقعی که برادران را به رزم می بریم،مثلا پریروز یادم است که در زیر باران بودیم و بچه ها کاملا خیس شده و از سر و صورتشان آب جاری بود، ولی وقتی در آن شرایط برای آمادگی بیشتر برادرها از آنها می خواستیم که حرکت نظامی بیشتری داشته باشند، می دیدیم درحالی که از زور خستگی تقریبا توان راه رفتن نداشتند، فقط به واسطه ایمان وعقیده شان همچنان حرکتشان را ادامه می دادند و هر لحظه برآمادگی رزمی خودشان اضافه می کردند. دراین رابطه نمونه های زیادی داریم ومثلا از برادران مجروح ومعلول مان نیز دراین عملیات هستند.برادری داریم به نام عابدی که از برادران بسیار پاک وگرانقدر است ودر عملیات بازی دراز پای چپش فلج شده است.ولی بواسطه آن روحیه وایمانش ایشان پریروز به همراه من با عصابه خط مقدم به جبهه آمده بود ودرخواست می کرد که حداقل ایشان را به عنوان بیسیمچی عملیات قبول کنیم وهمچنین کسی را داریم که دست راستش مجروح است وحتی اسلحه را هم نمی تواند به دست بگیرد، اما تقاضا دارد ومی گوید که مرا ببرید تا بروم روی مین ومینها خنثی شود تا برادرها بتوانندحرکت کنند وهمچنین اکنون که مقداری وقت وجود دارد تا زمینه های عملیات فراهم شود واز براداران می خواهیم که تحمل کنند اعتنایی نمی کنند ومورد اعتراض هستیم که چرا حمله را شروع نمی کنیم. این است روحیه برادرانمان وصدام هم خودش این روحیه راتذکر داده است،به یاد داری که در عملیات بستان خود صدام گفته بود که ما نمی توانیم پیروز شویم چون پاسداران دراین عملیات شرکت دارند؛ البته این حمل برآن نشود که خدای ناکرده اختلافی برادران ارتشی وسپاهی وجود دارد ومنظور مسئله ایمانی برادران رزمنده است که در جبهه ها حاکم بوده برادران بوسیله همان برعلیه کفر به جنگ ادامه می دهند.
* لطفا در آستانه پیروزی بزرگ اگر پیامی برای ملت به ذهنتان می رسد بفرمائید؟
- این پیروزی وعده الهی است که هر گاه اینان ها در جهت الله قدم بردارند ودر این رابطه از جان ومال وآنچه در دست دارند بگذرند.خداوند پیروزی را به آنها خواهد داد،بحمدلله ملتمان در صحنه است،مطلبی را در این رابطه باید بگویم که مثلا یکی از برادران دزفولی می گفت که به خانه رفته بود ودر حالی که مادرش در حال شستن لباس بوده است می گوید: محمد پس این عملیات چه شد؟ من فکر می کنم که اگر شما از فکه عمل کنید بهتر باشد.این نمونه ایست از حضور مستقیم مردم در صحنه ؛من به عنوان قطره ای از این دریا از ملت می خواهم که به همین صورت پشتیبانی خود را از رهبر ومسئولین مملکت ادامه دهند که این یک وظیفه شرعی واسلامی است وکمک های خودشان را نیز که درحال حاضر قطع نمی شود همچنان ادامه دهند واز آمدن برادران و فرزندانشان دریغ نکنند و ماهم آنچه را که در توان داریم به اذن خدا در طبق اخلاص گذاشته وارائه می دهیم.ان شاالله که خدا هم به وعده خود عمل می کند واگر مشیتش براین بود که پیروز شویم،پیروز خواهیم شد واگر مشیتش براین بود که کشته شویم باز هم به تعبیر امام پیروزیم،چرا که شهیدیم وبه معامله با خدا رفته ایم وهیچ باکی از این مطلب نداریم وفشارهای اقتصادی وکمبودهای مادی نیز ضعفی برما وارد نخواهد کردو.ما فقط تکلیف داریم در قبال این مسئله ومکلفیم که وظیفه خودمان را که دفاع از حق وایستادگی در مقابل کفر است انجام دهیم.
10 ارديبهشت 1403 / 20 شوال 1445 / 2024-Apr-29