Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
حسينعلي زارع بشلي
نام پدر :
صادق
دانشگاه :
علوم اسلامي رضوي مشهد
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
علوم قرآني و حديث
مكان تولد :
قائم شهر (مازندران)
تاريخ تولد :
1344/09/07
تاريخ شهادت :
1365/10/22
مكان شهادت :
شلمچه
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطرات خانواده شهيد حسينعلي زارع
راوي :
خانواده شهيد
* او هیچ گاه نماز را ترک نمی کرد همیشه به من سفارش می کرد که نماز را باید در اول وقت خواند و از من می خواست که در نماز امام و رزمندگان اسلام را دعا کنم روزی از من خواست که هنگام شهادتش شیون و زاری نکنم. "مادر شهید"
* شبی که از جبهه مرخصی آمده بود موقع خوابیدن شد خواستم بروم برای او لحاف و زیر انداز بگذارم ولی او زودتر رفت و برای من لحاف و زیر انداز انداخت. وقتی من خواستم که نگذارم او این کار را کند ممانعت کرد و گفت: تو به خاطر ما پیرو ضعیف شدی من باید تو را کمک کنم موقع خوابیدن او ناگهان گفت: این آخرنی خوابیدن من در منزل است من ناراحت شدم گفتم پسرم این حرف را نزن تو باید باشی من چشم امیدم به تو است. "مادر شهید"
* بعضی اوقات که با هم صحبت می کردیم می گفت مادرمان مبادا غیبت کنی و یا به کسی تهمت بزنی و اگر در جایی هستی که چند نفر مشغول غیب کردن هستند تو هم بروی پیش آنها بایستی چون تو نیز در غیبت آن ها شریک می شوی من از داشتن چنین فرزندی افتخار می کردم. "مادر شهید"
* برادرم در یک خانواده مؤمن و مستضعف متولد شد و در آن رشد نمود برادرم در مدرسه درس می خواند تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام عزیز به پیروزی رسید. "برادر بزرگ شهید"
* ایشان در سال 62 در دانشگاه رضوی مشهد قبول شدند ایشان در حالی در دانشگاه قبول شده اتس که در جبهه به سر می برد البته در سنندج (کردستان) مشغول جنگ با کفار بودند برای او نامه ای ارسال کردیم مبنی بر اینکه او در دانشگاه قبول شده است و برای ثبت نام بیایید چند روزی او بلا تکلیف مانده بود چون دوست نداشت برود بگوید که من دانشگاه قبول شدم و ترخیصی بگیرد از طرفی دوست نداشت جبهه را رها کند بعد او تمام اوقاتش را در جبهه دانشگاه به سر می برد. "برادر بزرگ شهید"
* گاهی اوقات به منزل سر می زد تا موقعی که جنگ بعدی رسیده بود که او بیشتر اوقاتش را صرف جنگ میکرد (روزی به او گفتم: حسین جان چقدر خوبه جبهه می روی او جوابم را با روایتی از امام جعفر صادق برایم ذکر کرد و گفت: ما باید مانند غلام امام جعفر صادق باشیم که به فریبان امام خود را درون تنور آتش می اندازد باشیم الآن امام نیاز به یار و یاور دارد ما باید امام را تنها بگذاریم باید امام را یاری کرد الآن موقعی است که باید امتحان مان را پس بدهیم در این باری که می خواست به جبهه برود من به او گفتم: حسین جان من آگاهم که وقتی تو جبهه بروی شهید می شوی او در جواب گفت: به دنیا آمدم دست خدا بود از دنیا رفتنم نیز دست خداست چه بهتر که بخاطر او از دنیا برویم من برای رضای خدا به جبهه می روم. "برادر بزرگ شهید"
* اخلاق حسین از نظر آنکه او از همه ما کوچک تر بود ولی از نظر اخلاق رفتار در سطح بالای قرار داشت او انسانی عارف مخلص و پاک بود حسین از نظر اخلاق و رفتار در سطح بالایی بود و سرشار از معنویت بود. "برادر بزرگ شهید"
* همیشه به ما تأکید می کرد که باید نماز را در مسجد و آن هم جماعت خواند. روزی من و او برای اربعین شهادت شهید جعفر شیر سوار به مسجد رفته بودیم نماز جماعت تمام شد. ولی او در سال خواند تعصب ما رو دعا بود.
* او از نظر روحی آنقدر در سطح بالایی بود که ما از درک آن عاجز بودیم روزی از طرف اداره مأموریتی برای مشهد به من ابلاغ شد ومن به مشهد رفتم ساعت 8:30 شب وقتی رسیدیم به فلکه حضرت اول به سراغ برادرم رفتم از درب دانشگاه تلفن زدند اتفاقاً خودش گوشی را برداشت من با او صحبت کردم وقتی فهمید که من آمدم از خوشحالی بغض گلویش را گرفته بود و اولین کلامش آن بود که آیا مادرم را آوردید به او گفتم که مأموریت آمدم نتوانستم او را بیاورم او خیلی ناراحت شد چون آرزو داشت روزی مادرش را برای زیارت امام هشتم به مشهد بیاورد صبح فراد او مرا برای دیدن از دانشگاه به همه جای آن برد چیزی که خیلی برایم جالب بود بوی عطر و گل هایی بود که در اتاق حسین به مشامم می رسید ما حسین را فدای اسلام و انقلاب کردیم و آینده و فرزندان ما فردا مدیون خون این شهیدان هستند. "برادر بزرگ شهید"
* یک روزی ما با هم به حمام رفتیم درحمام متوجه شدم که او از چیزی رنج می برد و درد می کشد وقتی جویای حال او شدم او گفت که شکمم درد می کند درحالی که او از ترکشی که در دست او بود رنج می برد فردای آن روز او را دیدم که به دکتر می رود از او پرسیدم برای چه به دکتر می روی او گفت: از شکمم عکس گرفته ام قرار است امروز دکتر عکس را ببیند. من بعدها متوجه شدم که او زخمی شده بود. "برادر شهید"
* ما مدتی را با هم مستأجری زندگی کردیم. موقعی که حسین سه ساله بود پدرمان را از دست دادیم مادرمان برای ما هم مادری می کرد و هم پدری حسین علاقه شدیدی به مادرمان داشت و هیچ گاه دوست نداشت او را ناراحت ببیند آن مدتی که با هم بودیم در کارهای خانه خیلی کمک می کرد اکثر اوقات وقتی از مدرسه بر می گشت ناهار را آماده می کرد خانه را تر و تمیز می کرد او به طوری محبت می کرد و رفتاری نیکو داشت. "برادر شهید"
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
08 ارديبهشت 1403 / 18 شوال 1445 / 2024-Apr-27
شهدای امروز
احمد فتح آبادي
جواد نيكويي
جهانگير پناهنده
عزيزالله بيات سرمدي
احمد عابدي
سيداحمد شجاعيان
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll