شهید جواد کاکه جانی در نهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۸ در خانواده ای مذهبی و ولایت مدار در شهر دلبران دیده به جهان گشود. وی تنها فرزند ذکور خانواده و برادر چهار خواهر بود. خانواده شهید در سال ۱۳۷۲ یعنی چهار سالگی شهید به شهر قروه نقل مکان کردند و ایشان دوران ابتدایی را در این شهر آغاز کردند. شهید دانش آموزی پرتلاش، کوشا و در دوران تحصیل موفق و نمونه بود. ایشان از همان کودکی به پیروی از شغل شریف پدرش عشق و علاقه فراوانی به نظامی گری و پاسداری داشت. ایشان به همراه خانواده در سال ۱۳۸۶ به شهر سنندج نقل مکان کردند. شهید جواد پس از اینکه به شهر سنندج عزیمت نمودند در سال ۱۳۸۷در سازمان بسیج دانشجویی به صورت پاره وقت مشغول به کار شد، اما این امر ایشان را راضی نکرد و خواسته قلبی ایشان خدمتی صادقانه به صورت تمام وقت بود این گونه شد که در آبان ماه سال ۱۳۸۸ به صورت تمام وقت به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدند و همان طور که در دلنوشته هایشان مشهود است اولین روز ورود به سپاه را جزء بهترین خاطرات خود محسوب نموده و این روز را بهترین روز زندگی خود توصیف می کند. چندی بعد به گردان تکاوران معرفی شد و برای دوره آموزشی تکاوری در مرکز آموزش تکاوران شهر اصفهان تحت تعلیم قرار گرفت. یک سال دوره آموزشی را با موفقیت سپری کرد چند ماهی نگذشته بود که زندگی مشترک خود را آغاز کرد و آن چنان شیفته کارش بود که دو روز بیش تر از آغاز زندگی مشترکش نگذشته بود که برای ادامه دوره به اصفهان بازگشت. ایشان نه تنها پسری مهربان و فداکار و برادری دلسوز بود بلکه همسری مسئولیت پذیر و مهربان نیز بود. اخلاق و منش خداپسندانه ایشان به گونه ای بودکه زبانزد دوستان و همرزمانش بود و در این راستا چندین بار توسط فرماندهی محترم سپاه و لشگر به عنوان بسیج نمونه منتخب و مورد تشویق قرار گرفت. اخلاق و رفتار ایشان در بین اقوام و آشنایان ستودنی بود به طوری که خرد و کلان از ایشان به نیکی یاد می کنند. ایشان در آذرماه سال ۱۳۹۴ به دلیل آرزوی همیشگی اش برای زیارت امام حسین(ع) و تشرف به کربلای معلی تصمیم گرفت همراه با زائران اباعبدالله الحسین(ع) در پیاده روی عظیم اربعین حسینی شرکت کند در حالی که مقدمات سفر فراهم شده بود تصمیم گرفت جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) خواهر گرامی امام حسین(ع) عازم سوریه شود و در آن زمان هنوز فرزندش محمدحسین متولد نشده بود و بسیار سخت و مشکل است دل کندن از همسر پا به ماه و پدر و مادر عزیز تر از جان. بالاخره دلتنگی ها پس از ۴۵ روز به پایان رسید و شهید در حالی که در حسرت شهادت مانده بود و به آرزویش نرسیده بود و به قول خودش از رفیقان و همسنگران جا مانده بود برگشت. لازم به ذکر است که این شهید بزرگوار در دانشگاه جامع علمی کاربردی واحد سنندج به عنوان دانشجو در رشته ی مدیریت امور اداری مشغول به تحصیل بودند اما متاسفانه نتوانستند تحصیلات خود را به پایان برسانند. همچنین این شهید گرانقدر؛ ورزشکار، مداح، قاری برجسته قرآن کریم و موذن بودند که از قضا آخرین اذان ایشان اذان ظهر در سروآباد بود که یک ساعت بعد به شهادت رسیدند. این مرزبان دلاور و غیور و مدافع حرم حضرت زینب(س) سرانجام شش ماه پس از بازگشت از سوریه در حالی که فرزندش محمدحسین پنج ماه بیشتر نداشت برای دفاع از وطن و کشورش در غرب کشور در منطقه کوهسالان سروآباد در درگیری با عناصر ضدانقلاب در تاریخ ۶ تیر سال ۱۳۹۵ مصادف با بیست و یکم ماه رمضان شب پرفضیلت قدر به آرزویش رسید و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
15 آذر 1404 / 15 جماديالثاني 1447 / 2025-Dec-06